بسوى ٨ مارس
عليه تبعيض جنسى!
کاميار آزادمهر
رژیم اسلامی ٢٨ سال با کشیدن چادر بر سر زنان، پايه هاى آپارتايد جنسى را در جامعه محکم ميکند. زنان را وادار به پوشیدن حجاب اين پرچم اسلام سياسى کرده تا تصويرى عقب مانده و سنتى از جامعه ايران به دنيا بدهد. همزمان همه جا، در محل کار و زندگى و قانون تبعيض جنسى را بعنوان مشخصه نظام مرد سالار اسلامى رواج ميدهد و به مردانگى اش افتخار ميکند!
اگرچه فرهنگ زن ستیزی و مردسالاری ریشه در تاريخ قديم ايران و جهان داشته و با اسلام در خاورمیانه و ایران زن ستیزی را به جزیی از فرهنگ جامعه تبديل کردند، اما رژیم اسلامی بیش از پیش به این مشکل دامن زده و با وضع قوانین زن ستیز و دادن حقوق ويژه به جنس مذکر سعی بر آن داشته تا تبعیض جنسی را گسترش دهد. از جانب دیگر این قوانین در ذهن کوته بین بسیاری ریشه دوانده و خیل عظیمی از خود زن ها به صورت سنتی طلایه دار این قوانین هستند. زن هایی که با به دوش کشیدن مشکلات بسیار همچنان دهان بسته اند. زنانى که تداوم دهان بستن را به دخترانشان منتقل ميکنند و این را یکی از "وظایف" خود می دانند. زنانى که ميدانند دخترانشان نیز به سرنوشت آن ها دچار خواهند شد اما همچنان می خواهند این عادت زبان بستن را به کودکان خود منتقل کنند! تنها دلیل آن ها رعايت سنت ها، مذهب، آبرو و آیین خانواده و فاجعه ناموس پرستی است! قانون کشور نیز با تکیه بر اسلام ضد زن این حق را به والدین میدهد تا به هر شکلی که می خواهند کودکانشان را مجبور به تمکین کنند. اگر کسی بخواهد از این قوانین سر باز زند اولین مرجع سرکوب خود رژیم است. در موارد زيادى چه بسا خانواده با رفتار اجتماعى فرزند خود مشکل ندارد اما از ترس اینکه مبادا خطری از جانب حکومت فرزندش را تهدید کند مجبور می شود به رغم خواست خود وی را محدود کند و آزادی را از فرزندش سلب نماید!
وضعيت امروز به ايجاد یک نوع دوگانه باوری در قشر جوان و نوجوان شده است! زیرا یک نوجوان نمی داند چرا خانواده اش وی را در جمع های خصوصى آزاد میگذارد تا مثل یک انسان متمدن رفتار کند و حتی تشویق می کند. اما در مورد روابط بيرونى مساله برعکس است و وی مجبور است بسیاری از آزادی هایش را از دست بدهد! کدام درست می گویند؟ خیل عظیم و سر بزیر جامعه یا آنچه در محیط محدود خانوادگی او روی داده است؟ این دوگانگي اولین قدم برای کشیدن جامعه به انحطاط و خاموشی است! جایی که به فرزندان خود که تازه پا به عرصه جامعه گذاشته اند یاد دهیم که همچون یک سیاست مدار محافظه کار پیر که برای حفظ منافع شخصی تن به هر خواری و ذلتی می دهد رفتار کند! جاییکه از او می خواهیم سکون و سکوت و سر بزیری را جایگزین شور و نشاط جوانی کند و کاسبکارانه در جامعه ی خود قدم بردارد! هیچ گاه سوالات و مشکلات خود و خواست هایش از جامعه را بازگو نکند و همیشه این را بداند که "دیوار نیز گوش دارد" و او باید همیشه دروغ بگوید و آنچنان خود را نشان دهد که راضی است و حتی در خواب نیز نباید به آنچه ناراحتش می کند اعتراض کند!
حال وضعیت این نوجوان بسیار بد تر از این می شود وقتی که وی یک دختر باشد! در واقع رژیم از فرهنگ زن ستیزی به نفع خود استفاده کرده و پایه های دیکتاتوری خود را مستحکم ساخته است! یک حکومت توتالیتر و تبعيض گر مبنای وجود و تداومش را در بی خبری مردم و سکوت آن جستجو ميکند و چنین فرهنگی زمینه را برای رژیم فراهم ساخته تا عليه زنان وحشيانه تعرض کند. در جامعه ای که قدرت حاکمه مردم را سرکوب می کند نباید بیش از این انتظار داشت! اگر روى ديگر سکه يعنى مقاومت و اعتراض نبود، حالا ايران را به افغانستان طالبان تبديل کرده بودند. رژیم اسلامی از بدو سرکار آمدنش سرکوب کرده است. سرکوب يک رکت مهم سرپا نگهداشتن اين رژيم است. همانطور که در مقاله مندرج در شماره قبلی نشريه گفتم، اعدام نیز حربه ای دیگر برای سرکوب جامعه است و جالب این جاست که این دو حربه در یک رابطه مستقیم با هم قرار دارند! اما سرکوب تنها به اعدام و سنگسار يعنى اشکال توحش قديم و جديد خاتمه نمى يابد. مرگ تدريجى و اعمال فشار و تحقير مستمر يک وجه ديگر "سرکوب پنهان" است. خیل عظیمی از زنان در حال یک مرگ تدریجی به سر میبرند! مرگی دردناک، مرگى مشابه اعدام و سنگسار روزمره عواطف و جسم و جان و شخصيت. وقتی صدای یک انسان را در گلویش خفه می کنند، بى حرمتى را به وجه ثابت زندگيش تبديل ميکنند، هرگونه ظلمی را بر وی روا می دارند، و یک عمر از او به عنوان وسیله ای اختصاصی لذت جنسى بهره بردارى ميکنند، و اعتراضش را با خشونت بارترين شکل پاسخ ميدهند، چه نامى بجز مرگ تدريجى ميتوان براين "زندگى" گذاشت؟
البته کم نيستند کوته فکرانى که باد به غب غب مى اندازند و ميگويند: "مردان نیز در این جامعه سرکوب می شوند و سرکوب تنها مشکل زنان نیست، نباید این چنین بر روی مسئله زنان متمرکز شد"!! بله ترديدى نيست که اسارت زن نشان اسارت جامعه است. اما چرا تلاش براى نفى اين اسارت و تبعيض را آقايان فرعى ميکنند؟ نکند منافعى دارند و بدشان نمى آيد؟ در جامعه ای که بالای ۶٠ درصد افراد آن اینچنین سرکوب شده اند نباید انتظار داشت وضعیت بقیه بهتر باشد! وقتی این ۶٠ درصد به آزادی و برابرى برسند حتما آن ۴٠ درصد هم خيلى محترم تر ميشوند. پس اگر اين آقايان درد ديگرى ندارند لطفا آگاهانه به مسئله آزادى زن توجه کنند و همراه اين جنبش انسانى براى برابرى شوند. به همين دليل مبارزات در جهت آزادی زنان و کودکان از تبعیض جنسی اقدامی در جهت آزادی کل جامعه است. ما باید به ریشه بزنیم و مشکل را برای همیشه بر طرف کنیم. چه جمهوری اسلامی باشد و چه نباشد. البته بايد نظام ضد زن اسلامى را در اولين گام برانداخت. اما اگر نابرابرى زن و مرد و پايه هاى آن را نزنيم، هر حکومتی ديگر می تواند از آن برای اهداف خود سوء استفاده کند و تا به حال نیز کرده است!
شعار زيباى رهائى زن رهائى جامعه است را ١٣ آذر در دانشگاه نشان دنيا داديم. اين شعار را بايد هر انسان آزاديخواه و متمدن و سوسياليست و کمونيستى دريابد. ٨ مارس نزدیک است. روز جهانى زن روز برافراشتن پرچمهاى برابرى و نفى تبعيض، روى بلند کردن صداهاى در گلو خفه شده، روز شکست سکوت، روز فرياد کشيدن برسر نظام مردسالار، و روز افتخار جنبش آزادى و برابرى است. اين روز بهترین فرصت برای جنبش کمونيسم کارگرى و اعضای حزب ما و کليه پیشروان برابرى زن و مرد است تا این پرچم را بر قله مبارزات آزاديخواهانه بر افرازند! به استقبال ٨ مارس برويم! *
دیگر مقالات از کامیار آزادمهر